۲-۴مبانی نظری برنامه آموزش مهارت های زندگی
پایه مطالبی که در آموزش مهارت های زندگی به کار برده می شود ، اطلاعاتی است که از نحوه یادگیری کودکان و نوجوانان از طریق مشاهده رفتار دیگران و پیامدهای آن بدست می آید و در واقع مبتنی بر نظریه یادگیری اجتماعی بندورا ( ۱۹۷۷) ، می باشد . در نظریه یادگیری اجتماعی بندورا ، یادگیری فرایندی فعال و مبتنی بر تجربه است و به همین جهت کودکان در جریان یادگیری و آموزش ، فعالان به امر یادگیری مهارت های زندگی ، می پردازند . بنابراین در این آموزش از روش هایی که شرکت فعالانه کودکان و نوجوانان را در امر تسهیل می بخشد ، استفاده می شود . این شیوه شامل تشکیل گروه های کوچک یا گروه های دو تایی ، با روش بارش فکری ، ایفای نقش و بحث و مناظره می باشد ( سازمان بهداشت جهانی ، ترجمه نوری ، قاسم آبادی و محمدخانی ، ۱۳۷۷) .
در تئوری یادگیری شناختی نوین که مبتنی بر مدل عملکرد سالم روانی انسان است سه اصل مطرح می شود : فرض یا اصل اول بر این است که کودک زندگی خود را با یک توانایی ذاتی جهت عملکرد روانی سالم آغاز می کند . این توانایی ذاتی شامل تمایل به یادگیری و انگیزش جهت رشد و شکوفایی توانایی های بالقوه در جهت سبک زندگی اجتماعی سالم می باشد . بنابراین در این دیدگاه عزت نفس فطری است و نیازی به یادگیری و رشد و افزایش ندارد . فرضیه یا اصل دوم این تئوری آن است که بزهکاری و دیگر رفتارهای انحرافی از طریق یادگیری حاصل می شوند . کودک و نوجوان در شرایطی است که اگر هر عاملی را که متفاوت و یا در تعارض با الگوی او باشد ، دریافت نماید ، دچار احساس نا امنی مانند خشم ، اضطراب و افسردگی خواهد شد . بنابراین هر زمان که الگوی کودک و نوجوان دچار دگرگونی شود یا مورد تهدید قرار گیرد ، او به طور ناخودآگاه احساس نا امنی خواهد نمود ، و این احساسات بعدها به صورت رفتارهای انحرافی مانند بزهکاری ، سوء مصرف مواد مخدر و شکست تحصیلی نمایان خواهد شد . بنابراین اگر کودکان و نوجوانان یک سیستم شناختی نا آشنا را به طرح شناختی اولیه خویش ضمیمه نکنند ، در آن صورت توانایی ذاتی و فطری آنان جهت عملکرد سالم طبیعی و رفتار تکامل یافته ، عزت نفس و سلامت عاطفی تکامل خواهد یافت . اصل سوم آن است که هر توانایی ذاتی کودک برای سلامتی و عملکرد روانی تکامل یافته می تواند در جهت رفتارهای بزهکارانه و خود تخریبی بر انگیخته شود . بنابراین اگر شرایط اصلی موجود باشد ، کودکان و نوجوانان می توانند توانایی تفکر خویش را به کار اندازند و از این طریق عملکرد روانی سالم و طبیعی خویش را به دست آورند . بنابراین طبق مدل تئوری یادگیری شناختی نوین ، نوجوانان خطر آفرین سطوح بالاتری از احساس ناامنی آموخته شده دارند و از طرفی آن ها می توانند به چهار چوب های شناختی که نا امنی کمتری را تحریک می کنند ، دست یابند . به نظر میلز( ۱۹۸۷) ، تحقیقات اخیر در مورد جوانان خطر آفرین بر پایه تئوری یادگیری شناختی نوین می باشد .طبق نظر محققان ، جوانان خطر آفرین شرایط موجود را بیشتر از طریق استفاده از یک سیستم تفکر شناختی موجود که به طور خودکار برنامه ریزی می شود و بر اساس یادگیری شناختی نوین بر اساس مطالعات و تحقیقات برنامه های پیشگیرانه می باشد .
متن فوق بخش هایی از این پایان نامه بود
برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل با فرمت ورد می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید: